احمد شاملو

شاید زندگی همین باشد....

منو عشقم....!! شما همه.......!!!!!

احمد شاملو

|مطلبی از احمد شاملو|

به کلینیک خدا رفتم تا چکاپ همیشگی ام را انجام دهم, فهمیدم که بیمارم...

 

خدافشار خونم را گرفت ,معلوم شد که لطافتم پایین آمده.

زمانی که دمای بدننم را سنجید,دماسنج40 درجه اظطراب نشان داد.

آزمایش ضربان قلبم نشان دادکه به چندین گذرگاه عشق نیاز دارم,تنهایی سرخرگهایم رامسدود کرده بود...

وآنها دیگر نمی توانستند به قلب خالی ام خون برسانند.

به بخش ارتوپدی رفتم چون دیگر نمی توانستم بادوستانم باشم آنهارادر آغوش بگیرم

براثر حسادت زمین خورده بودم وچندین جایم شکستگی پیدا کرده بود...

فهمیدم که مشکل نزدیک بینی هم دارم,چون نمی توانستم دیدم را از اشتباهات اطرافیانم قراتر ببرم.

زمانی که از مشکل شنوایی ام شکایت کردم معلوم شد که مدتی است که صدای خدا را آنگاه که در طول روز بامن سخن میگوید نمی شنوم....!

 

خدای مهربان برای همه این مشکلات به من مشاوره رایگان دادومن به شکرانه اش تصمیم گرفتم از این پس تنها از داروهایی که در کلمات راستینش برایم تجویز کرده است استفاده کنم:

هر روز صبح یک لیوان قدردانی بنوشم 

قبل از رفتن به محل کار یک قاشق آرامش بخورم

هر ساعت یک کپسول صبر,یک فنجان برادریویک لیوان فروتنی بنوشم.

زمانی که به خانه برمیگردم به مقدار کافی عشق بنوشم.

وزمانی که به بستر می روم دو عدد قرص وجدان آسوده مصرف کنم.

جمله نهایی:عیب کار اینجاست که من* آنچه هستم* راباآنچه باید باشم اشتباه می کنم*خیال میکنم آنچه باید باشم هستم,در حالیکه آنچه هستم نباید باشم.

                                         >زنده یاد احمد شاملو>                              

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:

[ برچسب:,

] [ ] [ فریاد3 ]

[ ]

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه